شهریار کوچولو گفت : بیا با من بازی کن نمیدانی چقدر دلم گرفته...

روباه گفت :نمیتوانم باهات بازی کنم .هنوز اهلیم نکرده اند آخر.

شهریار کوچولو پرسید : اهلی کردن یعنی چه؟

روباه گفت : چیزی است که پاک فراموش شده.معنیش ایجاد علاقه کردن است...! 

آنوقت ها که شازده کوچولو می خواندم.به این قسمت که میرسیدم هی با خودم زمزمه می کردم : اهلی کردن ... ایجاد علاقه کردن... اما یاد چیزی نمی افتادم.انگار نمی فهمیدم... فقط می فهمیدم چیز قشنگیست اهلی کردن ! و این قسمت را دوباره و دوباره می خواندم.

 

روباه گفت : هر چیزی برای خودش رسم و رسومی دارد!

شهریار کوچولو پرسید : رسم و رسوم یعنی چه؟

روباه گفت : این هم از آن چیزهایی است که پاک از خاطره ها رفته. این همان چیزی است که باعث می شود فلان روز با باقی روزها و فلان ساعت با باقی ساعت ها فرق کند.

این روزها برای من ، با تمام روزها دیگر  فرق می کرد ...  

 

روباه گفت : اگر تو منو اهلی کنی انگار که زندگیم را چراغان کرده باشی.

.................................….

  

روباه گفت :و اما  رازی که گفتم خیلی ساده است : جز با چشم دل هیچ چیز را چنان که باید نمی شود  دید. نهاد و گوهر را چشم سر نمی بیند.

شهریار کوچولو برای آنکه یادش بماند تکرار کرد : نهاد و گوهر را چشم سر نمی بیند.

-         ارزش گل تو به قدر عمریست که به پاش صرف کرده ای.

شهریار کوچولو برای آنکه یادش بماند تکرار کرد : ... به قدر عمریست که به پاش صرف کرده ام .

روباه گفت : آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند  اما تو نباید فراموشش کنی . تو تا همیشه نسبت به آنی که اهلی کرده ای مسئولی  !

.

.

چقدر این جمله  را دوست دارم. ولی چقدر ازش میترسم:

تو تا همیشه نسبت به آنی که اهلی کرده ای مسئولی ... 

 

 

پ.ن1:  وقتی همه به لبخند های بلند و طولانی و حرف های پر انرژی و پر از امید تو عادت کرده باشند ... دیگر جایی برای یک اخم کوچک حتی نداری ... کافی ست یک بار دلگیر باشی ... همه با تعجب نگاهت می کنند که از تو بعید است ... که تو چرا؟ ... آن وقت است که همین طوری به حفظ لبخند هات ادامه می دهی و کسی هم لازم نیست بفهمد توی دلت چه خبر است ... اصلن لزومی هم ندارد کسی بفهمد ... خودت که بدانی کافی ست  ... 

  

پ.ن2: حال همه ما خوب است، اما تو باور نکن!!!

نظرات 8 + ارسال نظر
آرین یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 06:08 ب.ظ http://iautnb.com

سلام ببخشید یه ذره بی ربطه
از اونجای که شما هم تهران شمال هستید گفتم این سایت ما رو اد کنید
میتونید از طریق
http://iautnb.com/tap/
نیز عضو شوید

Rana یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 08:00 ب.ظ

SLM ,nesa jan man motasefane nemishnasamet toam mano!man avalin barame ke be webet sar zadam kheyli khosham omad.omidvaram hamishe movafag bashi.ta bad, bye bye.

سکوت یکشنبه 23 آبان 1389 ساعت 11:58 ب.ظ

و تو تا همیشه نسبت به تمام کسانی که تا این لحظه اهلیشان کرده ای مسئولیتت را حفظ کرده ای
پس نترس.

آسا دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 12:09 ق.ظ

به خاطر وجودت خدا رو شکر می کنم
منم باور نمی کنم که حالت خوب باشه

Reza دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 12:13 ق.ظ

Shazdeh kuchulu behtaryn ketaby ke khundam
.
.
Dukhtar Kujay tu? Chera azat khabary Nist
Hame negaranetim o delemun barat tang shode

سعیده دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 12:38 ق.ظ

اگه همه نگران حالت هستن تقصیره خودته. اینقدر که خوبی همه دوستت دارن و همه نگرانت هستن.
بوس

پورمحمد دوشنبه 24 آبان 1389 ساعت 08:28 ق.ظ http://pourmohammad.blogfa.com/

سلام ودرودبرشما
خاطراتی خوش ازنوشته هایتان درخاطرم مانده بودوخوشحالم ازاین که داریدمی نویسیدومی خوانید.عزیزحتما می دانید که این هم بخشی اززندگی است پس ازبرنامه زندگی حذفش نکنیم. بخوانیم وبنویسیم.
اما درخصوص نوشته تان :جالب بودونکات ارزنده ای ازشازده کوچولو وبه قولی مسافرکوچولو اشاره کرده اید.من هم سال ها پیش موقعی که دانشجوبودم نوارش راگوش می کردم آن موقع کاست بود.هروقت دلم تنگ می شددرکنارموسیقی به این نوارگوش می کردم.می دانی کدام جمله اش رابیشتردوست داشتم؟
وقتی شازده کوچولو درآخرهربرخوردی می گفت:چه دنیای عجیبی است دنیای آدم بزرگا.
الان هم درماشین سی دی این کتاب رادارم وگوش می کنم.
ممنون که هستید وآفریدگارراشکر.

یک مرد چهارشنبه 26 آبان 1389 ساعت 03:02 ب.ظ http://dairy365.blogfa.com

لازم نیست کسی بداند یا بفهمد بر تو چه می گذرد یا چه گذشته است... چون اصولا فایده ای هم ندارد... مگر اینکه نمکی باشد بر زخم دل!
من ترجیح میدهم دردم را فقط خودم و خدای خودم بداند

یا حق

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد