زبانم را نمی فهمی، نگاهم را نمی بینی

 

ز اشکم بی خبر ماندی و آهم را نمی بینی

 

سخنها خفته در چشم ، نگاهم صد زبان دارد

 

سیه چشمها مگر طرز نگاهم را نمی بینی؟

 

سیه مژگان من موی سپیدم را نگاهی کن

 

سپید اندام من روز سیاهم را نمی بینی

 

پریشانم دل مرگ آشیانم را نمی جویی

 

پشیمانم نگاه عذر خواهم را نمی بینی

 

گناهم چیست جز عشق تو؟

 

روی از من چه می پوشی؟

 

مگر ای ماه ..................

 

چشم بیگناهم را نمی بینی ؟

 

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مسعود جمعه 12 آبان 1385 ساعت 02:37 ق.ظ http://www.tanhaieman.blogfa.com

سلام
هیچ کس ویرانیم را حس نکرد
وسعت حیرانیم را حس نکرد
در میان خنده های تلخ من
دیده بارانیم را حس نکرد

تو این دنیا هیچ کسی نیست که بفهمه دردت چی یه هر کسی از کارهای آدم اون طور برداشت میکنه که به نفعشه و دوست داره
خلاصه هرکی چیزی رو میبینه که دلش میخواد
نه اونی رو که هست
شادباشی

پورمحمد جمعه 12 آبان 1385 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.POURMOHAMMAD.BLOGFA.com

سلام عزیزم

خواندمت جالب بود ادامه بده خسته مشو هیچ وقت این بهانه را ازخود مگیر نوشتن را می گویم.

شعرتان جالب بود اما درمصرع چهارم شاید سیه چشما درست باشد
درمصرع نهم گناهم چیست جز عشقت؟ درست است.

شاد باشید وسربلند بدرود تابعد

آوا یکشنبه 14 آبان 1385 ساعت 05:57 ب.ظ http://baroonordibeheshti.blogfa.com

آخی چه شعر گینگیلیه !!!!!

سینا چهارشنبه 17 آبان 1385 ساعت 02:06 ق.ظ http://sina-14.blogfa.com

سلام آوا جان

خوندمش.
قشنگ بود.
ممنون

یا حق

ستاره سه‌شنبه 8 اسفند 1385 ساعت 07:03 ب.ظ http://satareyeabi.blogsky.com

صدایت را درپستوی بودن و نبودن چه ساده چه بی آلایش یافتم

باز کودکانه بدنبال نگاهت گشتم نگاه بی نورم چه عاجزانه به دنبال بهار می گشت

و در اوج بودن به امواج خاطره ها رسیدم

در کنار صخره های از تو گذشتن در دریای پر تلاطم خواستن را فریاد زدم

آوا جونم من به داشتن تو گلم افتخار میکنم و می گم خیلی عزیزی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد