دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم، از این شب تنگ دیر گاهی است که
در خانه همسایه ی من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم تا
پی دنگ، دیر گاهی است که در دل این شام سیاه پشت این پنجره بیدار و خموش
مانده ام، چشم به راه همه چشم و همه گوش، مست آن بانگ داده که می آید
نرم محو آن اختر شبتاب که می سوزد گرم مات این پرده ی شبگیر که می بازد
رنگ. آری این پنجره بگشای که صبح می درخشد این پرده تار می رسد از دل
خونین سحر بانگ خروس خنده ی روز که با اشک من آمیخته رنگ.
با سلام
وبلاگ راز و رمز کامپیوتر در نظر دارد از شما دوست عزیز و همکار گرامی که با نوشته های خرد ورزانه خود برای خود بازدیدکننده ای خاص را دارید درخواست می شود که بیاییم بازدیدکنندگان خود را با وبلاگ هایمان آشنا کنیم این کار میسر نیست مگر با تبادل لینک به همین دلیل از شما خواهشمند است ابتدا لینک ما را با عنوان راز و رمز کامپیوتر ثبت کنید و سپس به ما اطلاع دهید
با تشکر
مدیریت وبلاگ راز و رمز کامپیوتر
شایان ذکر است این کامنت به تمامی وبلاگ های با بازدیدکننده بالا و وبلاگ هایی که توانایی این کار رو از نگاه ما دارند و در ایتدای راه هستند ارسال خواهد شد
سلام
خوشحالم که بعد از مدتی وقت کردی آپ کنی
اما زیاد هم به امید زیبایی بیرون نباش
به قول مهدی:
بخز در لاکت ای حیوان که سرما
نهانی دستش اندر دست مرگ است
مبادا پوزه ات بیرون بماند
که بیرون برف و باران و تگرگ است
بیرون همه چیز تهی است از بودن زندگی اینجاست همین جا همین گفتن همین رفتن و ماندن و آمدن همین قهر و کینه ها چون همین ها هزر چه هست یکرنگیست بیرون پر از رنگ است هزار رنگ
شادباشی
سلام عزیزم
ازاین که می نویسید ممنونم وخداراشکر که هستید.
شاد وسربلند باشید .
سلام ...حال شما ؟
وب بسیار زیبایی دارین
من وبتونو از طززیق گوگل پیدا کردم سعی میکنم بیشتر بهتون سر بزنم خوشحال میشم پیش منم بیای
راستش این چیزایی که اینجا نوشتی منو یاد بابام انداخت؛ آخه همین روزها سالگردشه. پیش من هم بیا خوشحال میشم.
سلام گلم
منم دوباره اومدم اما هنوز عاشق
منو یادت می آد
سایه روشنی از باران
باران
باران
تو از باران خبر نداری بانو
تو از حرف اول از باران تنها بارانی که نباریده رفت و دور شد خبر نداری
من نمی دونم چرا باید این همه انتظار سهم من باشه
آوا جان خسته شدم
با تمام سلولهای بدنم حس کردم که دیگر نمی توانم ادامه دهم
راستش یک روز که بر عشق من خندید
من هیچ نگفتم
یک روز هم رفت بدون هیچ توضیحی
از منکه پرسید گفتم انتظار شیرین است و خواستنی
کجاست تا بشنود تا ببیند که می گویم من اشتباه کردم
کجای دنیا اینقدر یک جوانه انتظار باران کشیده
کجای دل باران نوشته اند که با نیامدنت سرسبزی ماندگار !!!هست
دل پر شده از غصه از دوری از انتظار
از انتظار متنفرم راستش شاید این تاوان همان عشق باشد
عشق به باران
آوا کمکم کن دیووونه شدم
یا علی
سلام.
آسمان سربی رنگ است
وخاک بازنده شرمساری است
که به خاکت نشسته است
زمین وسوسه ایست آز انگیز
که به هم آغوشی ات میخواند
و خاطره ها یی که آرام آرام میگریند
خاک بوی خون میدهد
و آسمان سربی رنگ است
لحظه ای برای فراموشی خاطره ها کافیست
برای خاطره کردن خودت
وگذشتن از هر آنچه با نامت
زنجیر شده است
یک لحظه کافیست برای خاطره شدنت
یک لحظه کافیست
یک لحظه ...
موفق باشی.
سلام
راستش خوندن این متنت سخت بود به جاش پایینی رو خوندم
شعر خیلی زیبایی بود
مخصوصا این تیکه اش:
بیچاره منم ، که از تو محرومم
خوشبخت کسی که با تو دمساز است.
عکس هاتم خیلی توپه
این جا چند نفر هستن که خیلی وقته تو ماه های عمرشون ، فروردینشون به حراج رفته. اما شاید یه روزی بر گرده ولی می دونم که فعلا چند سالی مونده تا فروردین ما هم بیاد...
سلام دوست عزیز
وبلاگ بچه های غم یه بار دیگه با مسافر شهر غم آپ شد.
خوش حال میشم باز هم سر بزنی و ما رو از نظرت بهره مند کنی.
سبز باشی
سلام اوا جان
خوبی؟
دیگه به ما سر نمیزنی....
موفق باشی
(:
سلام
خوب تو که به متنات به این قشنگیه فونتتم درست کن نمیشه خوند
عیدتم مبارک
مرا که با تو شادم پریشان مکن
بیا و سیل اشکم به دامان مکن
بیا به زخم عاشقان مرهم
دل مرا یکدم ز غم رها کن
..................................................................
نمی توانم سخن نگویم
اگر بپر سد کسی ز حالم
فلک به سنگ کینه ها
شکسته قامت مرا
مگرچه کرده ام خدایا؟
شکسته سر شکسته پا
زیار اشنا جدا
کنون کجا روم خدایا؟
.........................................................
سلام .خوبی
شبت ستاره بارون .
لذت بردم.شاید روزی منم صندوقچه دلم رو باز کنم . امیدوارم بهشه داخلشو .................
از وبلاگ من دیدن کن و البته نظر یادت نره.من خیلی دوست دارم که با هم تبادل لینک کنیم.نظرت چیه؟منتظر جوابت هستم.
بای تا های