از فروردین ۸۷ تا الان ، چقدر گذشته؟؟؟
آخرین پست اینجا رو می گم.... از اون موقعه دیگه رو تن اینجا ننوشتم....
یهو دلم واسه اینجا تنگ شد... واسه اون روزهایی که اینجا می نوشتم.... دلم خواست بیام و یه سر و دستی به اینجا بکشم.... خیلی خاک گرفته بود!!!!
داشتم لیست لینک هامو نگاه می کردم ، خیلی ها رفتن! خیلی ها هنوز هستن... خیلی ها شاید دیگه منو یادشون نیاد..... ولی روزهای خوبی داشتم با شماها.....
بازم می یام ... واسه نوشتن رو تن اینجا هنوز هم فرصت هست!!!!
سلام
بله که یادمه
یه دفه میری یه دفه میای امیدوارم فقط شاد باشی چه باشی چه نباشی مهم شاد بودن آدماس
امیدوارم بیشتر پست و کامنتاتون رو ببینم
سلام
اومدن
رفتن
برگشتن
برنگشتن
همه زندگی ما همین شده اومدیم و میمونیم و میریم خوش به حال تو که برگشتی.
به نظر من اوا جان از این به بعد دغدغه های خودت بنویس به جای شعر های مادرت.البته این فقط یک نظر بود
شاد زی
درودبرشما
یادم نرفته ونمیره
مطالبی که ازخاطرات می نوشتیدویادرقالب خاطرات ؛تلخ ویاشیرین یادمان نرفته بخصوص نام وبلاگتان.
ممنونم ازشما
گفته ام که خواندن ونوشتن بهانه ی خوبی است درکنارسایربهانه هابرای زیستن ازدستش ندهیم
سلام آوای عزیزم.
بعد از اینکه وبلاگتو خوندم حس کردم خیلی دوست دارم
انگار یه جورایی یه جاهایی خودم بودی!
نمیدونم چند سالته،کجایی و چیکار میکنی
اما خیلی دلم میخواد باهات حرف بزنم
اگه اومدی برام آف بذار با آدی یاهو
خوشحال میشم بتونم باهات حرف بزنم.
مراقب خودت باش نازنینم
دوست دارم
زهرا